
«خدایا! مرا وسیله ای برای صلح و آرامش قرار ده. بگذار هرجا تنفر هست، بذر عشق
بکارم. هرجا آزردگی هست، ببخشایم.هرجا شک هست ایمان، هرجا یأس هست امید
، هرجا تاریکی هست روشنایی و هرجا غم جاری است ، شادی نثار کنم.
الهی! توفیقم ده که بیش از طلب همدردی ، همدردی کنم و پیش از آن که مرا بفهمند
، دیگران را درک کنم زیرا در عطا کردن است که می ستانیم و در بخشیدن است که
بخشیده می شویم و در مردن است که حیات ابدی می یابیم.»
«فرانسیس آسیسی»
سخت ترین
دو راهی ؛ دو راهی بین فراموش کردن و انتظار است
گاهی کامل
فراموش میکنی و بعد می بینی که باید منتظر می ماندی
و گاهی آن قدر منتظر می مانی که می فهمی زودتر از اینها باید فراموش میکردی
دروجودم چیزی است که تورا نجوامیکند...
و تنها عشق مرا رها می کند ... و نور آن نگاهی ست که تو به من روا می کنی ...
پس عشق و نور را از من دریغ نکن و بر من بتاب که بی عشق تو ؛ بی نگاه تو ؛ بی تو رو به غروب رهسپارم ....
مرا به طلوعی دیگر برسان ....
.|

..! آنگاه که تلاطم موجهای ذلت و آوارگی دریای زندگی بر تو تاخت مهراس،بر حذر باش که تو توانایی و این بدین معناست که خدا به تو لبخند میزند...
تو عاشقی و چه چیز به از این که عشق خود آبستن لحظه هاست،
و لحظه ها تنها در آغوش عشق میمانند،هر چند دستان شکننده ی مرگ بر چهره زیبای تو سیلی زند..
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی...
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،آنچنانی که فقط
خاطره ای خواهد ماند..لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.
بزرگترین هدیه تو به دیگران...
سهراب
خطا از من است
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نعبد "
اما به دیگران هم دل سپرده ام
از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین "
اما به دیگران هم تکیه کرده ام
اما...
رهایم نکن...
بیش از همیشه دلتنگم
به اندازه تمام روزهای نبودنم...

به خاطراتت بگو
اینقدر توی دست و پای من نباشند٬
دیروز یکبار دیگر
جلوی همان نیمکت همیشگی