
اشک هایم را به نخ می کشم
و تسبیحی می سازم هزار دانه

اگر روزی رسیدی که من نبودم تــمام وصیــتم به
تـــو ایــن است :
خـــــوب بـــــمان
از آن خوب هایی که من عاشقش بــودم … !!



در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و با
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام

من دهقان فداکاری شده ام ،
که تمام وجودش را به آتش کشیده روبرویت
و تو قطاری که چشم دیدن مرا ندارد....

عطر های خوب ,
شیشه خالیشان هم بعد از سالها ,
هنوز بو خوش میدهد .....
مثل بوی جای خالی تو .......