زندگی کردن در امروزه خیلی سخته... چون هیچکس داره زندگی خودشو نمیکنه! خیلی ها همش تو فکرن که فلانی چیکار کرد؟! من چرا نکنم؟!
ولی میثاق جان اگه تو زندگی هدف داشته باشی دیگه به دیگران نگاه نمی کنی فقط وفقط به هدفت نگاه می کنی تا بهش هم نرسی هم دست بردار نیستی من که شخصا اینطوری نیستم ببینم اونا چکار می کنند ؟به دیگران کمک می کنم براشون وقت می زارم ولی نقطه دید من فقط هدفمه ممنون که اومدی خوشحالم کردی
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند. دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ... جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم. هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود. پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم. از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
ممنون عزیزم داستان بسیار قشنگی بود
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
زندگی کردن در امروزه خیلی سخته...
چون هیچکس داره زندگی خودشو نمیکنه!
خیلی ها همش تو فکرن که فلانی چیکار کرد؟! من چرا نکنم؟!
ولی میثاق جان اگه تو زندگی هدف داشته باشی دیگه به دیگران نگاه نمی کنی فقط وفقط به هدفت نگاه می کنی تا بهش هم نرسی هم دست بردار نیستی من که شخصا اینطوری نیستم ببینم اونا چکار می کنند ؟به دیگران کمک می کنم براشون وقت می زارم ولی نقطه دید من فقط هدفمه ممنون که اومدی خوشحالم کردی
ما هم که حتمآ شروع نکردیم هنوز نه؟؟؟
فاطی چهارشنبه مراسم داره خانومی
سلام
ولی من الان سالهاست شروع کردم
خیلی خیلی قشنگه
مخصوصا دیر شروع کردنش
ممنون استاد با اینکه از نیا مدنتون دلگیرم ولی می بخشمتون برای شاد بود با ید چیزی رو به دل نگیریم
و اصلا فراموش می کنیم که باید زندگی کنیم.
موفق و شاد باشید
واقعا اینطوریه که میگید
جودی! کاملا با تو موافق هستم که عده ای از مردم هرگز زندگی نمی کنند و زندگی را یک مسابقه دو می دانند و می خواهند هرچه زودتر به هدفی که در افق دوردست است دست یابند و متوجه نمی شوند که آن قدرخسته شده اند که شاید نتوانند به مقصد برسند و اگرهم برسند ناگهان خود را در پایان خط می بینند. درحالی که نه به مسیر توجه داشته اند و نه لذتی از آن برده اند.
دیر یا زود آدم پیر و خسته می شود درحالی که از اطراف خود غافل بوده است. آن وقت دیگر رسیدن به آرزوها و اهداف هم برایش بی تفاوت می شود و فقط او می ماند و یک خستگی بی لذت و فرصت و زمانی که ازدست رفته و به دست نخواهد آمد. ...
جودی عزیزم! درست است، ما به اندازه خاطرات خوشی که از دیگران داریم آنها را دوست داریم و به آنها وابسته می شویم.
هرچه خاطرات خوشمان از شخصی بیشتر باشد علاقه و وابستگی ما بیشتر می شود.
پس هرکسی را بیشتر دوست داریم و می خواهیم که بیشتر دوستمان بدارد باید برایش خاطرات خوش زیادی بسازیم تا بتوانیم در دلش ثبت شویم. از نامه های بابا لنگ دراز به جودی ابوت
ممنون عزیزم داستان بسیار قشنگی بود