همدل و همراز

همدل و همراز

هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگار
همدل و همراز

همدل و همراز

هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگار

هنر یادگیری



قبول نکردن توانایی نیست. توانایی در این است که خود را به جای دیگران بگذاریم و از دریچه چشم آن ها نگاه کنیم. اگر آن ها را قبول نداریم؛ بتوانیم مثل آن ها حظی را که آن ها از کار خود می برند، برده باشیم. شما اگر این هنر را ندارید، بدانید که در کار خودتان هم چندان قدرت تام و تمام ندارید.

 

برای خوب دویدن؛ میدان لازم است. انسان قفسه نیست که هر وقت هر دارویی را که بخواهد از یکی از جعبه های معین آن بیرون بکشد.

 نیما یوشیج

یادم باشد


عکس ناز نازی 

 

یادم باشد

 

حرفی نزنم که دلی بلرزد

 

خطی ننویسم که آزار  دهد کسی را

 

یادم باشد که روز و روزگار خوش است 

 

وتنها دل ما دل نیست

 

یادم باشد جواب کینه را با کمتر از مهر  و جواب


دو    رنگی را با کمتر از صداقت نده

م
یادم باشد باید  در برابر فریادها  سکوت کنم

 

و برای سیاهی ها   نور بپاشم

 

یادم باشد  از چشمه  درسِِ خروش بگیرم

 

و از آسمان درسِ پـاک زیستن

 

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست... یادم باشد

 

باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

 

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن

 

به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان

 

یادم باشد زندگی را دوست دارم

 

یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان

 

بی زبانی که به سوی قربانگاه می رود

 

زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم

 

یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی

 

که از سازش عشق می بارد به اسرار عشق پی برد و زنده شد

 

یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم

 

یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس

 

فقط به دست دل خودش باز می شود

 

یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم

 

یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم

 

یادم باشد زنده ام

 

یادم باشد خواهم مرد روزی.....

 

تبریک روز پدر برای تمام پدرهای که آسمانیند .......




در کنارم روز وشب بی تاب بود 

غافل از او چشم من در خواب بود 

تا شدم بیدار ومشتاق پدر او به خواب وچهره اش در قاب بود 

به یاد همه پدرهای آسمانی صلوات ...



ادامه مطلب ...

حکایتی از مولانا




پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و با سائلی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.

از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد : ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.

پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :

من تو را کی گفتم ای یار عزیز

کاین گره بگشای و گندم را بریز

 

آن گره را چون نیارستی گشود

این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟

 

 

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است !
پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود...

 

نتیجه گیری  مولانا از بیان این حکایت:‌

 

تو مبین اندر درختی یا به چاه

تو مرا بین که منم مفتاح راه

 

چراغ های همسایه




برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کن ،

 

بی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد ...

 

ماه رجب است شب تولد 


وهنگام استجابت دعا 

 

التماس دعا...

دروغ


از اینکه به من دروغ گفتی ناراحت نیستم

از این ناراحتم که از حالا به بعد

دیگر نمیتوانم تورا باور کنم....

شب آرزوها


خدایا ...الان که دارم این پست را می نویسم 

صدای اجابت تورا می شنوم که با ندای الله اکبر 

مرا می خوانی در این موقع از شب بیدارم کردی 

تا با تو ملاقات داشته باشم ممنونتم 

اما پروردگارا...

 من در شب آرزوها برای عزیزانم  عشق می خوام 

همان عشقی که به من ارزانی داشتی 

می دونم که پذیرفته میشه 

امیدوارم اثراتشو ببینم 

الهی آمین ....

تبریک روز معلم






چگونه می توانم تمام لحظه های را که  با شور عشقت مرا سیراب کردی جبران کنم .......

حاصل عمر گابریل گارسیا



حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز

1- در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می‌دانند و گاهی اوقات پدران هم. 

2 -  در 20 سالگی یاد گرفتم که کار خلاف فایده‌ای ندارد، حتی اگر با مهارت انجام شود. 

3-در 25 سالگی دانستم که یک نوزاد، مادر را از داشتن یک روز هشت ساعته و پدر را از داشتن یک شب هشت ساعته، محروم می‌کند. 

4-  در 30 سالگی پی بردم که قدرت، جاذبه مرد است و جاذبه ، قدرت زن. 

5- در 35 سالگی متوجه شدم که آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد؛ بلکه چیزی است که خود می‌سازد. 

6- در 40 سالگی آموختم که رمز خوشبخت زیستن، در آن نیست که کاری را که دوست داریم انجام دهیم؛ بلکه در این است که کاری را که انجام می‌دهیم دوست داشته باشیم. 

7-  در 45 سالگی یاد گرفتم که 10 درصد از زندگی چیزهایی است که برای انسان اتفاق می‌افتد و 90 درصد آن است که چگونه نسبت به آن واکنش نشان می‌دهند. 

8-  در 50 سالگی پی بردم که کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است. 

9-  در 55 سالگی پی بردم که تصمیمات کوچک را باید با مغز گرفت و تصمیمات بزرگ را با قلب. 

10 -  در 60 سالگی متوجه شدم که بدون عشق می‌توان ایثار کرد اما بدون ایثار هرگز نمی توان عشق ورزید. 

11-  در 65 سالگی آموختم که انسان برای لذت بردن از عمری دراز، باید بعد از خوردن آنچه لازم است، آنچه را نیز که میل دارد بخورد. 

12 -  در 70 سالگی یاد گرفتم که زندگی مساله در اختیارداشتن کارت‌های خوب نیست؛ بلکه خوب بازی کردن با کارت‌های بد است. 

13 -  در 75 سالگی دانستم که انسان تا وقتی فکر می‌کند نارس است، به رشد وکمال خود ادامه می‌دهد و به محض آنکه گمان کرد رسیده شده است، دچار آفت می‌شود. 

14- در 80 سالگی پی بردم که دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است. 

15- در 85 سالگی دریافتم که همانا زندگی زیباست.