همدل و همراز

همدل و همراز

هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگار
همدل و همراز

همدل و همراز

هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگار

دانه های انار



هنوز هم دانه‌های انار
رنگ و طعم تو را دارند
وقتی دانه دانه بهانه بودند

برای لب به لب شدن.


نظرات 13 + ارسال نظر
Mr PACT یکشنبه 15 اردیبهشت 1392 ساعت 04:53 ب.ظ http://misaghetanha.blogsky.com

ممنون میثاق جان این خجالت واسه چیه

حسین دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 08:47 ق.ظ http://www.myimmortalbeloved.blogsky.com

چقدر قشنگ و رمانتییییییککککک
من به این عزیزترین میگم بیا انار
بخوریم میگه نه دوست ندارم


جالب و قشنگ بود

استاد ممنون که برداشت قشنگی داشتید خیلی خوبه ما از همه اتفاقاتی که دوروبرمون هستند برداشتی زیبا و دوست داشتنی داشته باشیم حداقل باعث میشه شادی رو به دیگران انتقال بدهیم .

شادی دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 11:23 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

اَییییییییییییییی
این کارا چیه بابا هرکی جداگونه تو ظرفش بریزه بخوره دیگه حالم بد شـــــــــــــــــد(آیکون سبز)

عجب بدبختی بابا این متن توش ایهام داره دوستان من که گیج شدم منظورم یه چیز دیگه بود چرا اینقدر از خط آخر برداشت ها مختلفه یکی پیداشه کمکم کنه مردم واییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

زویا دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 11:39 ق.ظ

سلام
من اناری را می کنم دانه و با خود می گویم :
کاش مردم
دانه های دلشان پیدا بود .

سلام زویا جان تو رو خدا تو بهم کمک کن همه از این خط آخری برداشت دیگ های دارند میشه برداشتتو بگی واسم تازه منم الان گیجم خط اول تو نمی فهمم میشه توضیح بدی چیه تا منم جوابتو بدم

شادی دوشنبه 16 اردیبهشت 1392 ساعت 09:17 ب.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

گیج واسه چی عزیزم ؟؟؟
کاملا واضحه از متنِ شعرت که ......................
حالا تو خودتو میخوای بزنی کوچه علی چپ یه حرفِ دیگست

ای بابا شادی جان پس اگه اون معنی رو می ده پس دانه دانه بهانه در متن شعر برای چیه ؟
جدی میگم داری سربه سرم می زاری یا واقعا :

شادی سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 11:29 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

یعنی هر دونش یادآوره خاطره یِ لب رو لب شدنشونه دیگه

بی خیال بابا خوشحالم از اینکه من متنی با پیام منفی گذاشتم ولی برداشت همه مثبت بود شرمنده ام هر آنچه دوستان برداشت کنند مورد پسند ماست من حریف تو یکی نمی شم قبول هرچی تو بگی

شادی سه‌شنبه 17 اردیبهشت 1392 ساعت 11:52 ق.ظ http://shadi-shadi.blogsky.com

آی عاشــــــــــــــــــــــقِ این کوتاه اومدنتم
جیگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرتو

کار دیگه هم میشه کرد ؟
فدای تو

زویا چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 ساعت 10:56 ق.ظ

سلام
شعری که آوردم از سهراب سپهری بود الان کاملشو میفرستم :
آسمان آبی تر
آب آبی تر
من درایوانم ,رعنا سر حوض
رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
مادرم صبحی می گفت :‌
موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
من ودا می خوانم گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
مادرم می خندد رعنا هم...
دقیق نمی دونم ولی میشه معانی متفاوتی از آن برداشت کرد :1-دیدن دانه های انار , تو را به یادم میاره 2-بهانه ها تک تک ( دانه به دانه ) بود شبیه به دانه های انار 3-لب به لب شدن : میتونه کنایه از پر شدن باشه یعنی دیگه طاقت ندارم, ظرفم پر شد, بهانه گیر شدم ........ نظر خودتان چیه ؟

ممنون زویا جان شعر بسیار زیبایی بود ولی شما در نظر قبلی یک کلمه را جا انداخته بودید برای هم کمی مرا گیج کرده بود نظر من کاملا با پارگراف آخری شما موافقه وبرای همین چون این متن با احساسات من کاملا عجین بودند .خوشم اومد ولی دوستان برداشته های متفاوتی از این متن کردند واقعا منو نجات دادی ممنون که کمکم کردی عزیزم البته این کاملا طبیعیه مثل جلسه ای که با خانم های دوستدار روانشناسی برگزار می کنیم . در مورد یک موضوع خاص نظرهای متفاوتی بیان می کنند که باعث درک بهتره موضوع میشه

سیاهی پنج‌شنبه 19 اردیبهشت 1392 ساعت 07:35 ب.ظ http:///mehrx.blogfa.com/

سلام
وبت قشنگه خیلیذ
موفق باشی

رفیق......................

ممنون ازت شما هم موفق باشی

زویا شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 11:42 ق.ظ

سلام
ممنون که نظرم مورد تاییدتون قرار گرفت . جلسات دوستدار روان شناسی با خانمها ؟ کجاست ما هم بیایم , یا اینکه مارو راه نمیدید .

سلام خواهش می کنم زویا جان شما که گفتید راهتون دوره وجلسه هم تا ساعته هفت وسی دقیقه شب طول می کشه می ترسم دیگه بیشتر از این آدرس بدم آخه توی اعضای انجمن روانشناسی خانمی هست فکر کنم از من زیاد خوشش نمی یاد وامکان داره بفهمه من اونجام واین جلسه رو به کلی کنسل کنه . اون هفته که نمایندشو فرستاده بود .

زویا شنبه 21 اردیبهشت 1392 ساعت 01:11 ب.ظ

میخوای نگی ,نگو , ولی مطمئنی که من گفتم راهم دوره ؟ با کس دیگری اشتباه نگرفتی ؟ قرار نیست همه از آدم خوششان بیاید , براتون آرزوی موفقیت می کنم ........

ببین عزیزم یه نصیحت بهت می کنم هیچوقت از چیزی مطمئن نباش منم الان مطمئنم که خود شما گفتی که من شهرمون نزدیک گرگانه و یه روانشناس بهت معرفی کنم پس با این حسا ب از شهر دوری دیگه ومن تورو با هیچ کس دیگه ای اشتباه نمی گیرم چون شما با مهارت خاصی وارد وبلاگ من شدید . البته نه که نخوام بگم اگه بخوای بهت میگم آدرسشو ،شرط داره قبول داری باشه ...

می دونی موقع رفتن به نمایشگاه توی مترو یه خانمی رو دیدم که بسیار چهره گرم ومهربانی داشت ایشون داشت ارشد روانشناشی توی دانشگاه علم تکنولوژی می خوند حدود 20 دقیقه با هم صحبت کردیم کلی اطلاعات قشنگ بهم داد وخیلی ازش خوشم اومد یکی از اون حرفهای قشنگش می دونی چی بود : گفت اگه می خوای روانشناس خوبی بشی باید همه آدمها رو دوست داشته باشی چون همه آدمها خوبند وفقط این رفتارشونه که گاهی باعث آزار ما میشه اون خانم مثل یک معجزه واسه من بود که کائنات برام فرستاده بود

زویا یکشنبه 29 اردیبهشت 1392 ساعت 09:15 ق.ظ

سلام
خب نزدیک گرگان کجا و اینکه گفته باشم از راه دور میام کجا ؟
مثلا سرخنکلاته هم نزدیک گرگانه , مگه نیست ؟
مهارت خاص ؟؟؟؟ !!!
خب بگو .

سلام عزیزم ، به به ،باد آمدو بوی عنبر آورد .........معلوم هست کجایی ؟....
باز حالت بد بود ، خبری ازت نبود شب آرزوها کلی واست دعا کردم آخه نمی گی من نگرانت میشم .خوبه توهم وبلاگ درست کنی اگه یه موقع نبودی خبری ازت بگیریم .
حالا چرا میری اونطرف شهر من سمت اینطرف شهر رو بیشتر دوست دارم
به نظرم روستاهاش زیباتره مگه نیست؟
خب مهارت خاص یعنی اینکه : شما از اسم یکی از دوستان من که رویا یه استفاده کردین وبا اون نام اولین بار برای من شناخته شدید واین کار جنبه روانشناسیش اینه که اگه برای اولین بار با کسی برخورد می کنید طوری رفتار کنید که همیشه در ذهن طرف به عنوان یه آدم خاص باشید .

راستی دیشب رویا جان اسمس داده که درد ناک ترین درد دنیا چیه ؟ دوست دارم نظر تورو در این مورد بدونم .

من این اسو برای چند نفر فرستادم هرکسی یه جوابی می داد یک نفر جواب قشنگی داد واز من نظر خودمو خواست . ومن در همون موقع به یاد تو افتادم چون اون دفعه کمکم کردی ونظرت با من یکی بود دلم می خواد اگه برات مقدوره این دفعه هم نظر تو بگی، باشه عزیزم !

زویا دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 ساعت 09:56 ق.ظ

سلام
1-سرخنکلاته شهرر هست نه روستا .
2- من زویا ( zoya ) هستم نه رویا ( roya )
3-میخوای کوچ کنم بیام اونور شهر ؟ حالا کجا هست اون ور شهرت , من برم اونجا .
4-آره زیاد خوب نیست حالم .
5- درد ناک ترین درد اینه که تنها باشی , حتی توی جمع , یعنی خوب درک نشی , یا نخوان که درکت کنن , وای خیلی وحشتناکه , مگه نه ؟
6- رشته شما چیه ؟ روان شناسی خوندید یا می خونید ؟
7-ممنون از دعاهایت ,
8- مهارتی در درست کردن وبلاگ ندارم .کسی هم دورو برم نیست که واسم درست کنه .
9-خوس به حال دوستت , رویا که این قدر دوستش داری .
10-خدا نگهدار ........

سلام گلم
حالا چرا بهت برمی خوره من از اون ور شهر خاطره خوبی ندارم چون جاری جونم مال اونر شهر دوسال هست کاتش کردم .برای همین خاطره خوبی ندارم از اونور شهر .

اما اینور شهر سمت گرگان به چالوس بهترین خاطرات زندگیم توی این دوران طی شده البته موقع برگشت به گرگان نمی دونی با چه ذوقی از دانشگاه برمی گشتم تو راه فقط کتاب مفاتیح گویا شده بودم ودعا می کردم برای عزیزانم ووقتی به سه راه یساقی می رسیدم اینگار شب مثل روز برام روشن می شد درخشش ماه وستارگان در اون قسمت بیشتر بود نمی تونم احساس قشنگمو با چهار تا خط نوشته بگم با قلبی مالامال از عشق ومکثی کوتاه در لحظات زندگیم از اونجا رد می شدم ......
من مطمئنم خوبی می شی فک کنم درحال تغییرات هستی بعد از غمهای پی در پی و طولانی روزگار خوشی ،خواهد رسید اگه می خوای خوب شی بیشتر دیگران رو ببخش به درسهایی که این غم ها دارند توجه کن . ذهنی که خال از نفرت باشه سلامتی همرا ه با راه صحیح رو نشونت می ده عزیزم

به نظر من درد نا کت ترین درد اینه توشه ای واسه آخرت نداشته باشی ودر همین زندگی دنیوی بمونی نتونی یک سطح از دیگران ومردم عادی فکر کنی همش درجا بزنی روی خودت کار نکنی ونتونی نیازاتو برطرف کنی ویکی از دوستان نزدیک که من توی ارتباط اجتماعی قبولش دارم در جواب سوالم می دونی چی گفت : گفت طرز فکرتو دوست دارم ودلم می خواد که نظر تورو در این مورد بدونم
برای وبلاگ درست کردن نظرم اینه :
بگو من بهت یاد می دم عزیزم مهارت نمی خواد الان دختر هفت ساله من خودش جواب نظرالتشو می ده بهانه نیار

ای بابا رویا جان الان دوتا از عزیزانشو از دست داده نمی دونی موقع مرگ زن دادشش اونجا بوده ولحظات مرگشو دیده وقتی برامون تعریف می کرد من فقط گریه می کردم با خودم همش میگم میشه خدا منو تو روز تولد عزیزترین بانوش ببره ومیشه موقع مرگ مثل زن داداش رویا فرشته ها دنبالم بیان میشه یه لبخند ملیح روی لبام باشه که با دیدن لبخندم اطرافیان خیالشون راحت باشه که جام خوبه آخه آدم موقعی لبخند میزنه که جاشو اونطرف ببینه

در پایان الان مشتری دارم حرف واسه گفتن به تو زیاد دارم امروز دیر بیدار شدم اگه دوست داشتی برام درد دل کن ،به این خاطر گفتم وبلاگ درست کن که توی نظرات خصوصی حرفتو بزنی من پای درد دلات می شینم عزیزم سنگ صبورتم

من تا الان بیست تا تا جای که یادم میاد کتاب روانشناس خوندم ومقالات زیادی هم در این باره خوندم وبحث های زیادی رو می شنو وگاهی برنامها رو که شبکه جم ساعت 12 نیم ظهر می ده ضبط می کنم تا دوباره گوش بدم وروانشناسی رو دوست دارم گرایشم بیشتر به روان شناسی تا طراحی که درس دانشگاهیمه البته طراحی رو به صورت عملی انجام می دم هم کارمو دوست دارم وهم کسب در آمد می کنم البته به قول اون خانمی که تو مترو دیدمش می گفت : تو رشد پیدا کردی وخیلی عجیب نیست که به روانشناسی علاقه مند شدی چون روا ن شناسی هم یک هنره هنر ارتباط برقرار کردن هنر خوب گوش دادن هنر درک کردن هنر مثبت اندیشیدن در بحرانی ترین شرایط زندگی .....

خدا حافظ ونگه دارت باشه مواظب خودت وافکارت باش بیشتر از خدا کمک بگیر بعد معجزاتشو ببین عزیزم ببخشید سر تو درد آوردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد