همدل و همراز
هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگار
همدل و همراز
هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگاردرباره من
خواستم بگویم کیستم....
...دیدم نگفتن بهتر است!!!
چه سود آنکه با من نمی ماند
همان بهتر که نشناسد مرا....
آنکس که می ماند،خود،خواهد شناخت!
ادامه...
نظرسنجی
آیا مطالب که در وبلاگ من می خونید باعث از بین بردن آرامش کسی می شود ؟
روزانهها
همهپیوندها
- مهرگان هسته انرژی بخش
دستهها
جدیدترین یادداشتها
همهبایگانی
- بهمن 1393 1
- آذر 1393 2
- شهریور 1393 2
- بهمن 1392 5
- دی 1392 8
- آذر 1392 4
- آبان 1392 11
- مهر 1392 9
- شهریور 1392 11
- مرداد 1392 13
- تیر 1392 13
- خرداد 1392 17
- اردیبهشت 1392 13
- فروردین 1392 17
- اسفند 1391 13
- بهمن 1391 12
- دی 1391 15
- آذر 1391 22
- آبان 1391 28
- مهر 1391 30
- شهریور 1391 8
تقویم
بهمن 1393| ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
| 1 | 2 | 3 | ||||
| 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
| 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
| 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
| 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
جستجو
آمار : 44147 بازدید
Powered by Blogsky
امانت باارزش
عشق امانت با ارزشی است
که هرکس در قلبش نگه می دارد
برای همین است که هروقت بخواهی
عشقت را از کسی پس بگیری
باید قلبش را بشکنی
لاله
چهارشنبه 23 مرداد 1392 ساعت 07:51 ب.ظ
امان از روزی که …
میبــــــینی …
چیزی برایت نمانده …
جـــز …
یک بغل تنهــــایی …
چنـد خط حرف ناگفتــــه …
و یک دل ...!
بی خیال شادی جون من اصلا تنهایو قبول نداریم ما خودمون تنهایی رو واسه خودمون می سازیم با دلخوریهای بی مورد که از هم داریم دیروز که رفته بودم خانه فرهنگ جوان خانمی که اونجا مسئول کتابخانه بود از روز اولی که من رفته بودم منو شنا خته بود تو رو هم شناخت دوست دوران دبیرستان مون بود طفلکی کل پیشهاد وراهکار بهم یاد داد وقتی با مردم دوست باشی ودر دل تک تک اونها جا بگیری دیگه تنهایی معنای نداره عزیزم خداوند بزرگ را شکر می کنم که این انرژی وعشق مردم دوستی رو از من نگیره شادی جون من از همین الان سمت مدیریت کاروانو بهت می دم تورو خدا فقط با مشغله های زیادی که در کار اینترنت داری
بیا بریم 
راستی این مردن جمشید شده سوژه دیشب دختر عموم اومده بود خونه مامانم همه جمع بودیم سر به سر شوهرش می زاشتیم آخه زینب مثل من مسافرت بود که بهش خبر دادن سریع زنگ زد به اعظم که آمبولانسو نگه داره بذار ما ببینیمش وهم یه تشیع جنازه خوب که در شان مقام اون باشه براش بگیریم ولی اعظم اصلا به حرفش گوش ندادد وخیلی سریع بدون اینکه حتی دخترش مهسا ببینش رفت دفنش کرد مثلا ساعت 8 که مرد تا زینب از چها ر باغ توسکستان بیاد وبره خودشو به زیراب برسونه اون جمشیدو دفن کرد تمام شد رفت حالا ما دیشب به شوهر زینب وشوهر خودم می گفتیم جمشید که اینقدر خوب ومهربون بود اعظم باهاش این کارو کرد وای به حال شما سریع وصییتتون بکنید که کجا دفنتون بکنیم زینب می گفت من شبانه عباسو می برش در زادگاهش که چهار باغ دفن می کنم زمان هم طبق معمول قصد مردن نداره ومیگه تا تورو نکشم خودم نمی میرم خدایی ، من این حرفشو قبول دارم تا منو نکشه .......
بزرگتــــــریــ کــــــــوه هـــم کــهـ بــآشی ،
فآصــــــــلـهـ ـهـآ
کوچکتــــــــ میکننــــــــ
پســــ ایــنقــدر مــــــــرآ
تهـدیــــــد بــهـ رفــــتنتـــــ نکـــن
این یکیو خیلی قبول دارم خیلی قشنگ بود چقدر حرف تو این نکته وجود داره عزیزم
گلم اگه رویا امروز اومد بهش جریان سفر مونو بگو باید به میثاق جان هم خبر بدیم که زیتون پرودهاشو آماده کنه
در پـیش چـشم هـمه
بــرای مـن
دســــت نـیافتنی بـودی
حــرفی نـیست….
امــا لااقـل بـی انـصاف!
در پــیش چــشم مـن
بــرای هــمه
دم دسـتی نـباش!
عجب حکایتی ها.......
مدیر مسئول کدوم کاروان؟
نکنه راهیانه نور منظورته؟؟؟
دیروز به شوشو گفتم گفت خودمون میخوایم بریم دیگه
گفتم این فرق داره دعوت رسمی شدم نمیشه که نرم
خوب اولش اینو میگه باید از راهش وارد بشی مثل من بهش گفتم می خوام خواهرتو ببرم گفت باشه برید
دلـــــــــگــــیـــــــــرمـــــــــ ــــ ــ ـ
از عـــشــ ـ ـ ـ ــق هــایـــی کـــه …
مــثـــــــل حـــلــــقـِِِِِِــــــه هـــای قــلـــیــــان
اول بـــــــزرگــــ مــیـــشــود و بعــــــد مــــحــ ـ ـ ـ ـو….!!!
ای روزگار .....همه جور عشقی دیده بودیم به غیر این یکی
قشنگ بود خیلی خیلی ممنون
کار بدی می دونم
دل شکستنو میگم ولی من اینکارو نکردم 
چون من عشقی رو که به کسی دادم هیچ وقت پس نمی گیرم
سلام عرض شد قربان
من یکی دوبار به وبلاگ شما سر زدم و امروز اون رو بیشتر خوندم
واقعا از شخصیت شما خوشم اومده شما دارای شخصیت وزین و بالایی هستید
مصاحبت با شما باید لذت بخش و اموزنده باشه. شما در پستها و نظراتتون خیلی
زیبا مسائل رو بیان میکنید .بنابراین بر خودم دیدم تا این درخواست را از شما بکنم که
اگه مایل هستید و به بنده افتخار میدید هر وقت که مایل بودید از طریق یاهو باهم مقداری
گپ بزنیم . خوشحالم میکنید قبول بفرمایید و در صورت عدم قبول بنده رو برای گرفتن وقت شما
ببخشید.
با ارادت و احترام فراوان
مهران
mehran.kiko@yahoo.com
سلام مهران جان ممنونم که منو مورد لطف وعنایت قرار دادید من اصلا از چت کردن خوشم نمیاد به همین دلیل در نظرات حرفامو با دوستانم می زنم
انگشتانت را به من قرض بده ...
برای شمردن لحظه های نبودنت کم آورده ام...!!
بسکه من دلتنگمـــ !!
حالم ، حال گرگی است
که خداوند توبه اش را پذیرفته
ولی مردمان میگویند :
توبه گرک مرگ است ... !
دیگر صاف راه نمیروم....
مهم نیست بگویند :سالم نیستم!
مهم این است
ک ه....
تو میدانی
غم نبودنت
کمرم را خم کرد
رویارم لنگ
اه رویا واسه چی لنگ شده من که خبر نداشتم غم نبودن چکاری می کنه باهاتون
ول کن شادی جون این داستانا رو هی نشستی تو خونه نه بیرون می ری نه خونه ما میای نه خونه رویا دم از تنهایی می زنی
گریه ام میگیرد...
وقتی میبینم کسی ک روزی تمام دنیای من بود...
حالا منت دیگری را میکشد....
خیلی قشنگ بود عزیزم ممنون
رویا 5شنبه پیشم بود عزیزم تو معلوم نیست کجایی
من هستم عزیزم زیر سایه شما
خوب من که از تنهایی نمی نالم گلم من فقط از کمبود وقت نالانم ببین اگه کسی وقت اضافه داره من خریدارم اقلام مورد خرید من
وقت خوابیدم
وقت واسه دیدار دوستان
وقت واسه عشق ورزیدن
وقت واسه خندیدن
وقت واسه مسافرت رفتن
وقت واسه تمیز کردن خونه
وقت واسه حمام رفتن
وقت واسه سر خاروندن
وقت واسه سربه سر گذاشتن رویا جون
بقیه اش باشه وقتی یادم اومد میگم الان برم یکم بخوابم