از آن زمان که عشق دست تطاول دراز کرد
معلوم شد که عقل ندارد کفایتی
عزیز دلم
همه ی نظراتت برام خوب و مفید بود * ممنونم که به فکری و کمکم میکنی... حکمت حضورت توی این بازه ی زمانی در زندگیم و بهتر و بهتر درک میکنم...همیشه شاد و سلامت باشی بانوی آذری من *
طفلی عقله
ممنون عزیزم دیشب مخواستم واست یه مقاله بزارم که توی نظرات نشد گلم ایمیلتو بهم بده که بفرستم بانوی اسفندی مهربون لاله
یه روزی میرسد !
یک ملافه ی سفید پایان میدهد …
به من …
به شیطنت هایم …
به بازیگوشی هایم …
به خنده های
بلند و تلخم …
روزی که همه با دیدن قطعه عکسم بغض میکنند و می گویند :
دیوانه دلمان برای دلقک بازی هایت تنگ شده …
پس کجایی
وای شادی جون غمگین بود همینطوری دلمون خونه تو دیگه بیشترش نکن
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل، افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است...
*شاملو*
مرضیه جون من فکر می کنم من وتو همین الان هم برای زندگی کردن اون قلبو که شاملو پیش بینی کرده داریم مخصوصا تو عزیز ترینم با اون قلب مهربونت که اومدی ونشستی توی دل تنگ وتاریک من شبت آروم ورویایی رو برات آرزو می کنم دلبندم
قشنگ بود
واقعا هیچکس شبیه عزیزترین نمیشه
هیچکسسسسس
میگم این شادی خانم ما
انبار که چه عرض کنم اقیانوسی از
متن های زیبا دارند.
بزنم به تخته چقدر سلیقه شون هم
خوبه تو انتخاب متن و شعر
وبلاگ شمارو بمباران شعر و ترانه کردن
ایشون
خوب معلومه استاد :
البته استاد شادی جونم خیلی زحمت می کشه برای من بهترین متنهاشو می زاره نمی دونم چه طوری ازش تشکر کنم استاد
شبیه اون که هیچکـــــــــــی نیست والا
از آن زمان که عشق دست تطاول دراز کرد
معلوم شد که عقل ندارد کفایتی
عزیز دلم
همه ی نظراتت برام خوب و مفید بود * ممنونم که به فکری و کمکم میکنی... حکمت حضورت توی این بازه ی زمانی در زندگیم و بهتر و بهتر درک میکنم...همیشه شاد و سلامت باشی بانوی آذری من *
طفلی عقله
ممنون عزیزم دیشب مخواستم واست یه مقاله بزارم که توی نظرات نشد گلم ایمیلتو بهم بده که بفرستم بانوی اسفندی مهربون لاله
ســــــــــــــــــــلام
چه عجب همزمان نتیم جیگر
خودمم متعجب شدم عزیزم خدا رو شکر
خوب رویی که دیدی عاشق رویش مشو
نقش او بر دل نگه دار عاشق نقاش باش . . .
بسیار زیبا سرودی گلم
صِدایِ گــآم هآیِ تـُــ♥ـــو ضَرَبــآنِ زِندِگـیِ مَن اَست
بـآمِن رآه بیآ
بآ تُــ♥ــو تِشنِــه یِ زِندِه بودَنَـم...
حالا اگه راه نیومد چکار باید کرد بمیرم خوبه
به یادت هستم اگر حتی دنیا
باتمام خوشی هایش سرگرمم کند
ای گفتی شادی جان
دیگر هیچ چیز شیرین نیست
جز خوردن یک قهوه تلخ باتو
ولی چای به لیمو بهترها، من الان دارم می خورم گلم
وقتی کار دیروز به نظرتان بزرگ می رسد
معلوم میشود ٬
امروز کار مهمی انجام نداده اید ....
خیلی قشنگ بود عزیزم
یه روزی میرسد !
یک ملافه ی سفید پایان میدهد …
به من …
به شیطنت هایم …
به بازیگوشی هایم …
به خنده های
بلند و تلخم …
روزی که همه با دیدن قطعه عکسم بغض میکنند و می گویند :
دیوانه دلمان برای دلقک بازی هایت تنگ شده …
پس کجایی
وای شادی جون غمگین بود همینطوری دلمون خونه تو دیگه بیشترش نکن
✘..دلم میخواهد سینه ام را بشکافم...
این قلب تکه پاره را به همه نشان بــ ـ ـ ـ ــدهم...
تا انقدر نپرسنـ ــ ـ ـد
چرا گرفته ای...✘.
چه کارای می خوای بکنی شادی جون
بی خیال از یه روش دیگه استفاده کن دیگه
روزهــــای تکـــراری مـــرا خستـــه نکـــرد !
چیــــزی کـه مــرا از پــا درآورد
تکــــراری شدنـــم در چشمــــان او بـــود ...
به آدمها تکیه نزن !
آدمها هم مثلِ دیوار با
زلزله ی نگاه دیگری
پشتت را خالی میکنند …
پس به کی تکیه کنیم !!!!!!!!!!!!!!!!
آهان به خدا دیگه ....
اما اگه قرار بود تکیه نکنیم چرا خدا ما رو از دو جنس آفرید همون آدمو آفریده بود بس بود دیگه
اینقدر در غرورشون غرق می شدند که ....
در زنــدگی مــثل یک تمـبر باش ،
بــه یک هـدف بچسب و اون رو به مــقصد برسون
همین کارو نکرده بودم که حتما امتحانش می کنم
اگـــر هــیــچ وقــت بــعــد از هـــر لــبــخــنــدی
خـــدا رو شــُـکـــر نــمــیــکــنــی
حــَقــی نــــداری بــعـــد از
هـــر اشــکــی اون رو ســَرزنــِش کـــنـــی
واقعا راست میگی شادی جون
برف را دوست ندارم.....
میدانی چرا؟
زیرا همه از ردپایت میفهمند
از کجای خیابان > تنهایی.....
من برف را دوست دارم که تنها با یاد عشق قدم بزنم
" عاشــــق " کهـ می شــــــوی
همهـ چیــــز " بی علــــــت " می شـــــــــود
و تـــــمام دنیا " علــــــت " می شــــــــود
تا " عشـــــــق " را از تو بگیــــــــرد...
چراغها را خاموش کن، نور نمی خواهم...
نگاهم که می کنی برق نگاهت من را که هیچ، تمام شب را مچاله می کند
خیلی قشنگ ودلچسب بود
مرا پَــرتاب کرده ای
در دل ِ فراموشــی ها
آن چنــان دور ، دور
که حتــی
نامم ببــرند
یادت نمی آیــد ...
گاهــــی بعـــــــضی ها رو خیــــلی راحت میبخـــــشی !
چـــــون دوس داری، بازم تو زنــــــدگیت باشن ..
من نه تنها بعضیها رو بلکه همه آدمها رو می بخشم فقط دیگه....
برگـَـــرد..
یادت راجاگذاشتی ...
نمی خواهم عُــمری به این امید باشم
که برای بُردنَش بر می گردی ..
خیلی خیلی قشنگ بود عزیزم
دخـلـم با خـــرجـم نمیـــخــواند ،
کـــم آورده ام ،
صـــبری کـــه داده بـــودی تــمــام شـــد ،
ولـــی دردم همـــچـــنان باقیــــــست !!!
بدهکـــــــــار قلــــــبم شـــده ام ،
میــــــدانم شـــرمنــــــده ام نمیــــــکنـــی؛
باز هــــــم صـــبـــــــر میــــــخـــواهــــــم ...
برا من صبر طلب کن عزیزم
من از جهانی که جای خالی زندههایش هم
به اندازهی جای خالی مردهها عمیق است
میترسم.......
تو بگو از چی نمی ترسی عیزم اون موقع که من متعجب می شوم
ممنون میثاق جان
عزیزترینم روزی می رسد به زودی....
روزی که کمترین سرود بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادریست
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل، افسانه ایست
و قلب
برای زندگی بس است...
*شاملو*
مرضیه جون من فکر می کنم من وتو همین الان هم برای زندگی کردن اون قلبو که شاملو پیش بینی کرده داریم مخصوصا تو عزیز ترینم با اون قلب مهربونت که اومدی ونشستی توی دل تنگ وتاریک من شبت آروم ورویایی رو برات آرزو می کنم دلبندم
پُرم از اشک...
آنقَدر که
دنیا باید چتر بر سَرش بگیرد
و با احتیاط مرا ورق بِزند...
بیا دلداریم بده حالم خوش نیست
اومدم که دلداریت بدم گلم منتظرم باش
امشب آسمانم تاب کشیدن ابرها را ندارد
کاش ابرها ببارند
شایدآسمانم نفسی تازه کند
خیلی پر احساس بود گلم
قشنگ بود
واقعا هیچکس شبیه عزیزترین نمیشه
هیچکسسسسس
میگم این شادی خانم ما
انبار که چه عرض کنم اقیانوسی از
متن های زیبا دارند.
بزنم به تخته چقدر سلیقه شون هم
خوبه تو انتخاب متن و شعر
وبلاگ شمارو بمباران شعر و ترانه کردن
ایشون
خوب معلومه استاد :
البته استاد شادی جونم خیلی زحمت می کشه برای من بهترین متنهاشو می زاره نمی دونم چه طوری ازش تشکر کنم استاد
بله درسته من هم همین مشکل رو دارم
اگه راهی برای تشکر و جبران لطف های
ایشون پیدا کردید به من هم خبر بدید
تا منم ازشون تشکر و قدردارنی کنم
استاد یه راه داره
که فقط براش دعا کنی که من همیشه اینکارو واسش انجام می دم