همدل و همراز

همدل و همراز

هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگار
همدل و همراز

همدل و همراز

هرکه در هر کار با عشق است یار کار او باقی است اندر روزگار

عطر خاطر تو


عطر های خوب ,



شیشه خالیشان هم بعد از سالها ,



هنوز بو خوش میدهد .....



مثل بوی جای خالی تو .......

تولد کودک درون لاله


Click here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlarge

Click here to enlarge                 Click here to enlarge  Click here to enlarge           Click here to enlarge Click here to enlarge              Click here to enlarge    Click here to enlarge         Click here to enlarge        Click here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlarge Click here to enlargeClick here to enlarge  Click here to enlarge              Click here to enlarge            Click here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlarge    Click here to enlarge        Click here to enlarge Click here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlarge

تو آمدی غم از دلم برون شد 

 دل از جواهر مهرت جوان شد 

حریر خاطرها عیان شد 

تولد دوباره ام شد 

بیا که این منم دوباره من شد 


Click here to enlarge

Click here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlargeClick here to enlarge


قاب عکس تو


دلم را مرور می کنم !



تمام آن ,از آن تو ست 



فقط نقطه ای از آن خودم .....



که , قاب عکس تورا می آویزم 


فنجان قهوه

اضغط على الصورة لرؤیتها بالحجم الطبیعی


 فنجان قهوه 


رایحه عطر تن تورا می دهد 


رد قدمهایت را می بینم ....


منتظر می مانم تا ....


فالگیر ....


تعبیرش کند 

خورشید نگاهت

 

چندیست خورشید نگاهت 


می گریزد از دیوار دلم 


نکند ......


در دادگاه چشم تو بی محاکمه 


.........


محکوم شد ه ام 


باش ...

باش ....

گر چه دور 

ولی باش .....

بوی بودنت مستم 

 می کند !!!

می خواهم برگردم به روزهای کودکی..............

  

 


می خواهم برگردم به روزهای کودکی


آن زمان ها که :


پدر تنها قهرمان بود . 


عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد 


بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... 


بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . 


تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. 


تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود 


و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...!

شبیه سکوت

 




این روزهااحساس میکنم چقدرشبیه سکوتم ...باکوچکترین حرفی میشکنم..

 

هوای دلم نا آرام است

 | www.Persian-Star.org

تنها نیستم 


همین که هوای نا آرام پاییزی

 

حال وهوای دلم را می فهمد

 

برایم کافیست ....!!!!!


شعر





ای که می گفتی عشق درمان به هجران کرده اند 


کاش می گفتی هجران را چه درمان کرده اند ؟